به نام خدای گامهای استوار :)
گام برمیداشتید، به سمت خون و جان فشانی کردن و پلههای عرش را تا محضر سید الشهدا بالا رفتن...
گام برمیدارم که شرمنده نباشم.
بیتاب شهادت بودید.
بیتاب جای خالیتان ایم.
چفیهها جانماز و سفره و هویتتان بودند.
چفیهها نور چشممان شدند.
چقدر دلتنگیم ...
مثل کوهه و شلمچه و فکّه؛ که شما در جانشان دارند و در کنارشان نه...
سید مرتضی! مربی شهیدم؛ صبح که چشم باز میکنم در گوشم میخوانی:" خون سرخ ما فلقیست که پیش از طلوع خورشید عدالت بر آسمان تقدیر نشسته است".
شب که میخوابم در گوشم میگویی:" ماییم که بار تاریخ را بر دوش گرفتهایم."
جای تکتک تان بین قدمهای راهپیمایی امروز خالیست! اما دو نفر بیشتر...
شما که سید شهیدان اهل قلمیو سردار شهیدمان که سید شهیدان مقاومت...
امروز اربعین سردار شهیدمان است. چهل روز است آسمان روضهی دست و علمدار و امید میخواند.
چهل روز نفس با آه برآوردیم و با بغض فرو خوردیم.
چهل روز است شیر تر شدیم...
محکم تر...
به خون دشمن تشنه تر...
چهل روز به ظهور نزدیک تر ...
سید! خودت نگفته بودی؟ نگفته بودی "ای شهید!ای آنکه بر کرانهی ازلی و ابدی وجود بر نشستهای... دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را از این منجلاب بیرون کش!" و حالا که به خیل "یارانِ عاشوراییِ سیدالشهدا" پیوستی، مبادا غم سنگینِ زمینی بودن مان را فراموش کنی؟ دستی برآر...
در هر قدم امروز خواهم گفت لبیک یا مهدی ...
در هر قدم امروز خواهم گفت لبیک یا منتقم...
خواهم گفت شهادت...
خواهم گفت شهید ...
بلکه سیدالشهدا به حسرت آوینی و سلیمانی نشدن مان نگاه کند...
بلکه ولی عصر عج به دلدادگانش اذن سر دادن دهد ...
سید! امید بستیم به آن جملهای که نوشتی:" خون دادن برای امام خمینی ره زیباست، اما خون دل خوردن برای امام خامنهای از آن هم زیباتر است"
امید بستیم که خون دل بخوریم و پای پروندهی مان بنویسند: انقلابی...
انقلابی بودن لازم و کافیست...
انقلابی مردن، همان "حیات عند رب"...
همان " حرم راز سیدالشهدا" ...
به یاد شهدا و برای ولی حاضر زمان و نایب بر حقش، گام خواهیم برداشت...